شب بود
بی ستاره
بد حادثه ایی افتاد
شاه شیشه ایی بی انکه بخواهیم
مات شدی
قامتت عذابم می داد.
و بی نها یت چشمانت
خا موشم می کرد
گویی هزار بار
با ضربه ی دوستت دارم
مرا کشتی
لعنت به تو فرهاد خسته ام....
دیر است....
برای عشقت دقیقه ای دیر است.
سودابه از نوشته ها ی تنهایی خودم در کتا ب تقدس احساس...